6تا 10 ماهگی آرتین خوشگل مامان و بابا
سلام پسر خوشگلم
بعد از 4 ماهونیم اومدم وبلاگتو آپ کنم. 3 بار هم اومدم تو این دو هفته که نتم قطع میشد. عزیزم(مادربزرگ مادریم) مریض بود و بعد در 17 تیر به رحمت خدا رفت و ما خیلی ناراحت بودیم. روزهای سختی بود. عروسی عموحمید و دختر خاله مامانی هم از 5 شهریور افتاد 5آبان. عروسی هم رفتیم. تو این مدت هم خیلی شیطون شدی. تو ماه تیر یاد گرفتی خودت بشینی. بعد هم سینه خیذ رفتن به سمت عقب و بعد هم تند تند چهاردست و پا رفتی. از وقتی چهار دست و پا میری خیلی خسته میشی ولی همه خونه رو زیر پا میزاری.میری تو آشپزخونه در کابینتارو باز میکنی چیزایی رو که توشه میریزی بیرون. میری جلو تلویزیون و می ایستی و کشوهاشو میکشی بیرون و چیزای توشو میریزی بیرون.
کلمه هایی که یاد گرفتی:
ممن: مامان آبا: بابا به:به به بق:برق برخ: برق و.....
یه روز برای خرید رفته بودم و آرتین پیش عمه مریم بود وقتی اومدم دیدم کوچولوی من تا نور میبینه میگه بق. خیلی خوشگل میگی. 2 ماهی میشه همه تا میبینن آرتینو میگن برق.
خیلی هم قشنگ دست میزنی و میرقصی. تازه آوازم میخونی. دستاتو میگیری بالا و دست دسس میکنی.
وقتی رانندگی میکنم همش تو کریرت میشینی. 10 روزی میشه برات صندلی گرفتیم. اولش مقاومت میکنی ولی بعدش که راه میوفتیم برام آواز میخونی و خوابت میبره.
دیگه زود به زود میام وبلاگتو آپ میکنم. آرتینم خیلی خیلی خیلی دوست داریم. بهترین هدیه خدا برای ما هستی. از شیرینیهات هر چی بگم کمه. خدا به هر کی نی نی میخواد یه نی نی سالم بده. آمین.
قربونت برم با این ژست خوشگلت
اینجا میخواستیم بریم مراسم شیر خواران