آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

آرتین کوچولوی مامانی و بابایی

11ماهگیت مبارک عزیزم

1392/9/11 13:48
743 بازدید
اشتراک گذاری

سلام آرتین قشنگم!

اول از همه بگم امروز آرتینم ١١ ماهو یک روزه شد. ١١ ماهگیت مبارک عزیزم. برات دارم تدارک اولین تولدت رو میبینیم. البته بعد ماه صفر که تقریبا  ٢روز به آخرش تولدته. و ما هم دوباره عزادار شدیم و عموی من به رحمت خدا رفت. امیدوارم خدا همه رفتگان رو بیامرزه. هر روز یه کاری میکنی که برای ما تازگی داره. همش تا بیداری راه میری و میری این طرف اون طرف. کلمات جدید میگی. تازگیها اگه از جایی یا چیزی خوشت نیاد اعتراض میکنی و یه سری حرفای نا مفهوم میزنی خیلی بانمک شدی. طوری که دیروز بابایی اعتراضتو دید گفت وای دلم میخواد دوباره ببینم چطوری اعتراض میکنی. وقتی هم در خونه باز میشه ومیخوایم بریم بیرون جیغ میزنی و از اینکه صدات در میاد خوشحال میشی و دوباره تکرار میکنی. هر کی بره حمام میری پشت در و در میزنی و صدا میزنی تا باز کنن تا تو هم بری. حمامو خیلی دوست داری. ولیهمچنان از جاروبرقی و سشوار میترسی. میری در کمد رو باز میکنی و تا جاروبرقیو میبینی ناراحت میشیو با گریه در میبندی خیالت راحت میشه. وای که چقدر شیرینی. خدایا شکرت هزاران بار برای این هدیه قشنگت.

کلمات جدید آرتین خان :

بفت:رفت            آپو:هاپو         و...

اینا دیگه چیه؟(اولین باری که تونستی به تنهایی بیای این قسمت اتاق و همه عطرهارو ریختی زمین)

 

 

 

 

قبل از مهمونی

 

 

  

به به چه خوشمزس!

در حال خوردن سر زیپ پلیور و دیدن tv

اینم تو حموم در حال خوردن جوجوها

گل های زعفران که بابابزرگ آرتین از شهرستان خریده بود و آقا آرتین ترسوی ما از گل هم میترسید و کلی گریه کرد.

                             قربونت برم پسر شجاعم

 

                            

   

            خونه مامان بابای مامان که داشتی بیسکوییت میخوردی

                           

خونه مامان بابای بابا که داشتی استخوان میخوردی. فقط وقتی این استخون دستت بود یه جا میشستی

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مرمر
13 آذر 92 2:36
عزیزم 11ماهگی مبارک بلاخره مامان تنبلت اومد اپ کرد اخه مامان خانوم این پسرما خودش گله دیگه لازم نیست بره بین گلا ممنون خاله مرمر. تازگیها آرتین خان لطف میکنه به مامان باباش که یک کمی هم به کارهای دیگشون برسن.
ادی
13 آذر 92 17:31
ایییییییییییییییییییییییییی جانممممممممممم.چقدر اقا شده.ماشالله مرسی ادی جونم. دلم برات تنگ شده بود.
سیب سرخ کوچولو
17 آذر 92 14:13
وای سلام تمشک خوشمزه ی خالهسلام مامان مهربونآرتین خاله یعنی شانس آوردی پیشت نیستم وگرنه لپات رو میخوردم جیگریای جونم.از گلها ترسیدی؟.حسام الدین هم از نارنگی میترسه و کلی جیغ میکشه.مامانی برام روی ماهش روببوس سلام خاله ...آخی آرتین غیر از این گلها از سشوار و جارو برقی هم میترسه. قربونش برم حسام الدین گل رو هم ببوس
مامان ایمان
21 آذر 92 22:31
الهییییییییی خاله فدات بشه جیگر چقدر نازییی عزیزمییییییییییی ممنون خاله مهربون.
مامان رادین
26 آذر 92 11:15
ای جانم آقا ارتین. با کمال میل لینک شدید. ممنون عزیزم.