من و آریان در هفته 34 و حرفای دلم برای خانوادم
سلام آریان کوچولوی قشنگم
امروز ٢ آذر ٩١ هست.و در هفته ٣٤ هستی عزیزکم. چند روز پیش رفتم دکتر . خداروشکر همه چی خوب بود. دو هفته دیگه باید برم پیش دکتر. دیگه آخراشه عزیزم. از هفته ٢٥ به بعد خیلی تند داره میگذره. باورم نمیشه حدود ٥ هفته دیگه میای بغلمون. من همش تورو تصور میکنم چه شکلی هستی. هی نی نی هارو به بابایی نشون میدم میگم فکر کنم این شکلی باشه. مونیکا و مامانی منم همش تورو تصور میکنن میگن خیلی خوشگل میشی. از هفته ١٤ که تکوناتو واضح حس کردم هر روز و هر هفته محکمتر تکون خوردی. از وقتی سرت چرخیده که دیگه دلمو فشار بیشتری میاری. گاهی طوری تکون میخوری که دل مامانی یه ور میشه. هر جا میرم همش دلمو نگاه میکنم. هر وقتم باهات حرف میزنم جواب میدی. خیلی هم شکمویی. تا مامانی چیزی میخوره مخصوصا میوه یا بستنی که دیگه انگار میخوای همشو بخوری. همه از اسمت خوششون اومد. منم دیگه خیالم راحت شد که دیگه اسمت و انتخاب کردیم. این شبا شبای عاشوراست همه میرن بیرون مامانی من و مونیکا هم میرن برای سالم بودنت دعا میکنن. مامانی بابا هم نذر کرده سالم باشی سال دیگه ببریمت لباس سقا بپوشی . منو بابایی تو همین روزا بود که با هم آشنا شدیم
خداروشکر مامانی خوبم همیشه هوامو داشته و با کلی فداکاری از مادری هم فراتر رفته. پدر عزیزمم که همیشه صبور و مهربون بوده و هر کاری تونسته برای ما کرده. دستشون درد نکنه. هم برای سیسمونی هم برای اینکه بهترین پدر و مادر دنیا بودن برای من.مامان گلم بابای گلم دوستتون دارم. دستاتونو میبوسم.
هادی عزیزم هم که همیشه تو این چند سال چه زمان دوستی و چه زمان ازدواج برای من بهترین بوده. همیشه منو تو اولویت گذاشته هر کاری که تونسته انجام داده و بهترین روزا رو برام ساخته. همسر وفادار و مهربونم دوست دارم. تو نفس منی.
خواهر و برادر عزیزم حمیدرضای عزیزم و مونیکای قشنگم خیلی دوستتون دارم. بهترین خواهر برادر دنیایین برای من.