دو ماهگی و واکسن زدن فسقلی
سلام آرتینم
قشنگ مامان 10 روزه نیومدم برات چیزی بنویسم. بعد از افتادن حلقه که روز 8 ختنه بود مامانی رفت خرید و تو پیش بابایی و عمه مریم موندی. خیلی هم گریه کردی. منم نمیدونستم ناراحتی هر چی زنگ میزدم بابایی میگفت خوابی و اذیت نمیکنی تا من راحت خرید کنم وقتی اومدم دیدم داری گریه میکنیو یه کوچولو شیر خوردیو تو بغلم خوابیدی از ساعت 5 تا 10 شب. حتما دلت برای مامانی تنگ شده بود منم همینطور.یه بارم پیش مامانی من موندی من با خاله مونیکا رفتم خرید.دست عمه جونو مامانی منو باباییت درد نکنه.
امروزم که 62 روزه شدی و واکسن دو ماهگیتو زدیم. وقتی داشتم آمادت میکردم بغض کردی خانم دکتر گفت مگه میفهمه . گفتم آره پسرم از وقتی ختنه شده از غریبه ها میترسه. بابایی که گفت دلشو ندارم صدای جیغ پسرمو بشنوم میرم بیرون بعدش میام. ولی از بس صدای جیغت بلند بود بابایی هم شنید. بمیرم برای پسر گلم که اینهمه درد میکشه. هر چند برای بزرگ شدن و سالم موندنت باید واکسنو میزدی. الانم ساعت 5و30 هست و شما خوابی. بیدار میشی شیر میخوری بازی میکنی یک کم هم جیغ بنفش میزنی بعد میخوابی. امیدوارم شب هم راحت بگذرونی و خوب بخوابی.
آرتین قشنگم
گل پسرم نفس من و بابایی هستی.