3ماهگی آرتین جونی و اولین روز طبیعت گردی در 13 بدر
پسر گل ما 10 دی بدنیا اومد و 10 فروردین 3 ماهه شد. از روز اول تا 3 ماهگی خیلی تند بزرگ شدی هر روز صورت ماهت خوشگلتر داره میشه. موهای گل پسرمون کم کم داره میریزه. هر کی میبینه فکر میکنه ما بردیمش آرایشگاه و مدل آلمانی زدیم. آخه بیشتر کنارای سرش ریخته.
کلی کارای با مزه هم میکنه. مثلا:
صداهای جیغ مانندی از خودش درمیاره که گاهی خودشم میترسه یا گلوش میگیره و به سرفه میوفته.
خیلی بامزه میخنده دیگه کم کم خنده هاش صدا هم داره. دهانشو کامل باز میکنه.
غلتم که میزنه جیغ میزنه.
همشم داره دنبال دستش میگرده یا به مشتای کوچولوش نگاه میکنه که کدومو بخوره. تو خوابم در حال خوردن مشتشه. (چند روز پیش ساعت 4 صبح بابایی گفت بیدار شده بود دید صدای ملچ مولوچ میاد و با اشتها و سروصدا داشتی مشتتو میخوردی.)
هر چی میگذره لذت دیدنت بیشتر میشه. همش خداروشکر میکنیم
عید دیدنی هارو هم با کلی استرس رفتیم. تا آماده میشدیم 2 ساعتی میشد .
سیزده بدر هم نمیدونستیم چیکار کنیم با این شیطنت هایی که میرفتیم بیرون میکردی قبل از رفتن خیلی گریه کردی رفتیم باغ عموی من که خیلی بهمون خوش گذشت. خداروشکر هوای تمیز و بهاری لواسون بهت ساخت و کلی هم تو هوای آزاد خوابیدی. این اولین روزی بود که بعد از تولدت رفتیم بیرون خیلی خوشت اومد همه چیز برای پسر 3ماهو 3 روزمون جالب بود.
همش با تعجب همه چیو نگاه میکردی.