آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

آرتین کوچولوی مامانی و بابایی

اواسط هفته 22 و خداروشکر شروع ماه 6

1391/6/11 17:20
404 بازدید
اشتراک گذاری

بغلسلام به روی ماه نی نی کوچولوی نازمونچشمک

دیروز جمعه بود از قبل هم گفتم قراره بریم بله برون برای عمو حمید و عاطفه دختر خاله من. رفتیم و مراسم برگزار شد. قرار شد روز عید غدیر هم روز عقدشون باشه. قلبشب هم مامانی و بابایی اومدن خونه. خوابیدیم خواب ساعت ٧ صبح بیدار شدم هنوز چشمامو باز نکرده طبق عادت خودمو کشیدم که یه دفعه پشت پام گرفت . از درد زیاد فقط داشتم آروم ناله میکردم که بابایی نترسه و بیدار بشه. آخولی نمیتونستم تحمل کنم ماساژ میدادم بعد چند دقیقه درد کم شد وپام شل شد .گفتم یک کم بخوابم که تا دراز کشیدم بازم پام دردش شروع شد ولی دیگه نشد تحمل کنم با گریه بابایی رو صدا زدم گریهاونم ازترس پرید گفت چی شد گفتم پام گرفته ماساژداد تا بازم بعد چند دقیقه آروم شد. خیلی بابایی رو ترسوندم با اینکه نمیخواستم.نگران ولی دردشو نمیتونستم تحمل کنم. همش به تو فکر میکردم که این صدای مامانی تورو هم حتما ترسونده. تا الان که عصر هست نمیتونم درست راه برم. ولی خوب از اون دردبهتره. خدا کنه دیگه پیش نیاد.

امروز با هم 5 ماه رو پشت سر گذاشتیم و وارد ماه 6 شدیم. هوووووورررررررررررررررررااااااااااااااااااااااهورا

 

خداروشکر که این 5 ماه با همه استرساش خوب گذشت. فقط 4 ماه دیگه مونده بیای تو بغلمون. بغلالبته یک کم زودتر میای چون میخوام سزارین بشم. مژه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)