آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

آرتین کوچولوی مامانی و بابایی

بدون عنوان

امروز آرتین گلمون 11 ماهو 14 روزه شده. فدات بشم که روز به روز بزرگتر میشی و دیگه تا 16 روز دیگه بادوران نوزادی خداحافظی میکنی و وارد نوپایی میشی. دو هفته هست که عمه مریم مریض شده و آبله مرغان گرفته و ما نتونستیم ببینیمشون. الان هم آتنا جون تب داره و شاید بگیره. امیدواریم تا تولد آرتین خوب شده باشن. آرتین که خیلی دلش تنگ شده.عمه و آتنا و عمو محمودم میگن خیلی دلشون تنگ شده. خدایا ممنون به خاطر این همه خوشبختی که با وجود آرتینم هزاران برابر شد. مامانی بالاخره یکم زرنگ شدم و برات عکساتو خوشگل کردم و تو پست بعدی میزارم.  
24 آذر 1392

11ماهگیت مبارک عزیزم

سلام آرتین قشنگم! اول از همه بگم امروز آرتینم ١١ ماهو یک روزه شد. ١١ ماهگیت مبارک عزیزم. برات دارم تدارک اولین تولدت رو میبینیم. البته بعد ماه صفر که تقریبا  ٢روز به آخرش تولدته. و ما هم دوباره عزادار شدیم و عموی من به رحمت خدا رفت. امیدوارم خدا همه رفتگان رو بیامرزه. هر روز یه کاری میکنی که برای ما تازگی داره. همش تا بیداری راه میری و میری این طرف اون طرف. کلمات جدید میگی. تازگیها اگه از جایی یا چیزی خوشت نیاد اعتراض میکنی و یه سری حرفای نا مفهوم میزنی خیلی بانمک شدی. طوری که دیروز بابایی اعتراضتو دید گفت وای دلم میخواد دوباره ببینم چطوری اعتراض میکنی. وقتی هم در خونه باز میشه ومیخوایم بریم بیرون جیغ میزنی و از اینکه صدات در میاد خوش...
11 آذر 1392

6تا 10 ماهگی آرتین خوشگل مامان و بابا

سلام پسر خوشگلم بعد از 4 ماهونیم اومدم وبلاگتو آپ کنم. 3 بار هم اومدم تو این دو هفته که نتم قطع میشد. عزیزم(مادربزرگ مادریم) مریض بود و بعد در 17 تیر به رحمت خدا رفت و ما خیلی ناراحت بودیم. روزهای سختی بود. عروسی عموحمید و دختر خاله مامانی هم از 5 شهریور افتاد 5آبان. عروسی هم رفتیم. تو این مدت هم خیلی شیطون شدی. تو ماه تیر یاد گرفتی خودت بشینی. بعد هم سینه خیذ رفتن به سمت عقب و بعد هم تند تند چهاردست و پا رفتی. از وقتی چهار دست و پا میری خیلی خسته میشی ولی همه خونه رو زیر پا میزاری.میری تو آشپزخونه در کابینتارو باز میکنی چیزایی رو که توشه میریزی بیرون. میری جلو تلویزیون و می ایستی و کشوهاشو میکشی بیرون و چیزای توشو میریزی بیرون. کلمه ها...
30 آبان 1392

5ماهو 24 روزگی آرتین و خوردن اولین غذا تو هفته گذشته

سلام  آرتین خوشگلم   چند وقته تنبل شدم زود به زود نمیام آپ کنم. همشم که با کوچک کردن سایز عکسا مشکل دارم. خیلی عکس داری. چون دوربین نیمه حرفه ای هست باید سایزشو کوچک کنم که گاهی کامپیوتر سیو نمیکنه . نمیدونم دلیلش چیه. حالا بازم سعی میکنم. تو این چند روز تیم ملی راه یافت به جام جهانی برزیل. ما هم که خوشحال شدیم. اون روزو رفتیم بیرون . توهم که خوابت میومد همش میخوابیدی وقتی بیدار میشدی با تعجب همه جارو میدیدی. یه بار یه ماشین کنارمون ایستاده بود تا تورو دیدن همشون جیغ زدن وای اینو ببین چه نازه. که تو هم از بس تعجب کرده بودی خشکت زد. همه خندشون گرفت. خلاصه شب خوبی بود ٣ ٤ ساعتی بیرون بودیم. از این هفته فرنی رو شروع کردم چ...
3 تير 1392

5 ماهگی آرتین و شیرین کاریاش

سلام هیچوقت اینقدر طولانی نشد آپ کردنم. دوستای گلم ممنون از همتون که برای ما پیغام گذاشتین. تو این ٥ هفته که نتونستم بیام اول همسرم سرما خورد بعد خودم . که هنوزم صدام گرفته و طولانی شده. یکی دیگه از دلایل دیر آپ کردنم هم اینکه مامان بابای خودم اساس کشی داشتن و اومدن خیلی نزدیک به ما. دو هفتشو به خاطر همین نیومدم. البته از وقتی اومدن دیگه من کمتر خونه هستم.خاله مونیکا هم مشغول امتحانای آخر ساله. الانم ساعت ٥و٣٠ صبحه روز شنبه ١١ خرداده.هنوز چند ساعتی از تمام شدن ٥ ماهگی آرتین جونم نگذشته. خیلی ناز شده. هر روز جذابیتش برامون بیشترمیشه. خیلی مادر بودن حس خوبیه. از شیر دادن گرفته تا حمام کردنوگردش بردنو ... شده همه زندگیمون. آرتینم خیلی ...
11 خرداد 1392

بدون عنوان

یکی از بهترین روزای زندگی هر کسی روز ازدواجشه. برای ما هم همینطور بود. ٢٩ فروردین ٨٨  ما وارد کلبه عشقمون شدیم و سفر دو نفرمونو آغاز کردیم و حالا بعد ٤ سال چهارمین سالروزپیوندمونو با پسرمون جشن گرفتیم. همسر مهربانم تو با همه چیز من آمیخته ای. امیدوارم پنجمین بهار زندگیمونو در کنار هم با وجود آرتین خوشگلمون شادتر از قبل شروع کنیم.
3 ارديبهشت 1392